یادداشتهائی دربارهی انقلاب کوبا
انقلاب کوبا انقلابی است (در نوع خود) بیمانند که به نظر برخی، یکی از اصول اساسی جنبش انقلابی بیان شده از طرف لنین: «بدون یک تئوری انقلابی، جنبش انقلابی میسر نیست» را نقض میکند.
مناسب است اگر بگوئیم که تئوری انقلابی به مثابه بیان واقعیت اجتماعی، بر اعلام صرف آن برتری دارد. به دیگر سخن، اگر تئوری دانسته نشده باشد، ولی واقعیت تاریخی به درستی تفسیر شده باشد و نیروهای اجتماعی به درستی به کار گرفته شده باشند، انقلاب میتواند پیروز گردد. هر انقلابی گرایشهای بسیار گوناگونی را دربرمیگیرد که تنها در عمل و اهداف فوری آن اشتراک مساعی پیدا میکند.
کوشندگان اصلی این انقلاب (کوبا) معیار تئوریک منظمی Coherent نداشتند، ولی نمیتوان گفت که اینان نسبت به مقولات تاریخی، اجتماعی و اقتصادی و انقلابی مختلف که امروزه در دنیا مورد بحثاند، بیگانه بودند.
فیلم سخنرانی چه گوارا در الجزایر در سال1965
Movie Che speech in Algeria in 1965
چهگوارا حمایت کردن از کاسترو در رادیو «Rebelde»
سرود فرمانده از کارلوس پوئبلا
Carlos Puebla Hasta siempre Comandante
چهگوارا در یک مصاحبه در ایرلند 1964
مقدمه بر کتاب «حزب مارکسیستی- لنینیستی»
هدف از نگارش این کتاب* آشنا ساختن کوشندگان حزب ما با منابع وسیع و غنی نظرات مارکسیستی – لنینیستی است. این کتاب به روشنی نشان میدهد که حزب مارکسیستی – لنینیستی چیست. «چنین حزبی عبارت است از تجمع افراد به هم پیوستهای که بر اساس اشتراک نظرات، خود را متشکل میسازند تا به نظرات مارکسیستی تحقق بخشند، یعنی رسالت تاریخی طبقهی کارگر را به سرانجام برسانند.»
این کتاب همچنان تشریح میکند که اعضاء حزب نمیتوانند از تودهها جدا بمانند. این اعضاء باید در تماس دائم با خلق قرار داشته باشند و چگونه باید انتقاد و انتقاد از خود را به مورد اجرا بگذارند و چگونه در مورد اشتباهات خویش سختگیر باشند.
فیلم «El Che Guevara»
El Che Guevara (1968) Paco Rabal
و مرد افتاده بود
و مرد افتاده بود
یكی آواز داد: دلاور برخیز !
و مرد هم چنان افتاده بود
دوتن آواز دادند: دلاور برخیز !
و مرد هم چنان افتاده بود
ده ها تن و صدها تن
خروش برآوردند: دلاور برخیز !
و مرد هم چنان افتاده بود
هزاران تن خروش برآوردند: دلاور برخیز !
و مرد هم چنان افتاده بود
تمامی آن سرزمینیان گردآمده
اشك ریزان خروش برآوردند :
دلاور برخیز !
و مرد به پای برخاست
نخستین كـَس را بوسه ای داد
و گام در راه نهاد.
گابریل گارسیا مارك
بـرگـردان: احـمــد شـامــلـــو.
سخنرانی چهگوارا در سازمان ملل سال 1964 (با زیر نویس انگلیسی)
Che Guevara speech at UN 1964 (English subtitles!!)
سخنان ارنستو چه گوارا (2)
ارنستو چه گوارا
ارنستو چهگوارا
ارنستو چهگوارا
ارنستو چهگوارا
نامه ی «چه» به پدر و مادرش
اولیای عزیز!
بار دیگر پاشنه های کفش ام را ور کشیده ام و سپر بدوش راه دیگری را می کوبم.
تقریباً ده سال پیش در چنین روزی، نامه وداع دیگری برایتان نوشتم. بطوری که بیاد دارم از اینکه نمی توانستم سرباز بهتر و پزشک حاذق تری باشم سخت تأسف خوردم. اینکه پزشک حاذق تری باشم دیگر برایم جالب نیست. امّا (امروز) آنچنان سرباز بدی نیستم.
هیچ چیز در جوهر تغییر نیافته؛ بجز اینکه بسیار آگاهترم و مارکسیسم در من ریشه دوانده و ناب تر گشته است.
من به مبارزه بمثابه تنها راه حل آن خلق هائی که برای رهائی خویش می رزمند عقیده دارم و در عقایدم پیگیرم.
بسیاری ماجراجویم خواهند خواند؛ ماجراجو هستم، منتها از گونه ی دیگری، از آنگونه ای که جان خویش را به مخاطره می اندازد تا سخنان عادتی اش را به کرسی بنشاند.
ممکن است که این پایان کار من باشد. من بدنبال این پایان نمی روم. ولی این پایان در محدوده منطقی احتمالات می گنجد. اگر چنین باشد، آخرین وداعم را می کنم.
من شما را بسیار دوست داشته ام. تنها اینکه نمی دانستم این علاقه را چگونه بیان دارم. در رفتارم خشک هستم و فکر می کنم که شما مرا نمی فهمید. فهمیدن من کار آسانی نبود. با این همه لطفاً کلام مرا بپذیرید.
اکنون، اراده ای که با شعف صیقل اش داده ام بمدد پاهای لرزان و شش های خسته ام خواهند شتافت. از عهده این بر خواهم آمد.
گاه و بی گاه به این سرباز کوچکِ – سرنوشت سدۀ بیستم اندیشه ای کنید.
چلیا، روبرتو، خوآن مارتین، پوتوتین، بئاتریس و همه سایرین (اهل خانواده) را می بوسم.
فرزند سرسخت وسخی تان شما را از دور می بوسد.
ارنستو (اواسط سال 1965)
شعری از چه گوارا:کلمه نجات
می توانستم شاعری باشم
ولگردِ قمارخانه های بوینس آیرسمَحفِل نشینِ خواب و زن و امضاء وُ
اعتیاد.
نوحه سرایِ گذشته های مُرده
گذشته های دور
گذشته های گیج.
اما تا کی… ؟
از امروز گفتن وُ
برای مردم سرودن
دشوار است،
و ما می خواهیم
از امروز و از اندوهِ آدمی بگوییم
و غفلتی عظیم
که آزادی را از شما ربوده است.
می توانستم شاعری باشم
بی درد، پُرافاده، خودپسند،
پرده بردارِ پتیارگانی
که بر ستمدیدگانِ ترس خورده
حکومت می کنند.
می دانم!
گلوله را با کلمه می نویسند،
اما وقتی که از کلمات
شَقی ترین گلوله ها را می سازند،
چاره چریکی چون من چیست؟
کلمات
راهگشایِ آگاهیِ آدمی ست
و ما نیز
سرانجام
بر سر ِ معنایِ زندگی متحد خواهیم شد:
کلمه، کلمه نجات!
مردم
ترانه ای از این دست می طلبند ..
نامه ارنستو چه گوارا به پابلو دیاز – گونزالس
مرکز حفاری نفت کوئنچا، ماخاکوثا، کاماکوای پابلو،
مقالهات را خواندم و از این که از من به نیکی – فکر می کنم که بیش از اندازه به نیکی – یاد کردهای، سپاسگزارم. به علاوه به نظرم میرسد که از خودت نیز بیش از اندازه به نیکی یاد کردهای. نخستین چیزی که یک انقلابی که تاریخ مینویسد، باید انجام دهد این است که همان طوری که انگشتان به دستکش میچسبد، به حقایق بچسبد. تو این کار را کردهای، منتها دستکشات، دستکش بوکس بود و این کافی نیست. به نظرم مقاله را از نو بخوان. آن چه را که فکر میکنی حقیقت نباشد، حذف کن. دربارهی آن چه مطئمن نیستی که حقیقت است، احتیاط به خرج بده.
با درودهای انقلابی – یا مرگ یا میهن
ارنستو چه گوارا
هاوانا، 28 اکتبر 1963
متن کامل سخنرانی چه گوارا در سيزدهمين اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل، 11 دسامبر 1964
هيأت نمايندگی کوبا در اين مجمع قبل از هر چيز خوشحال است که به وظيفه خود عمل کرده و پيوستن سه ملت جديد به شمار بزرگ ملت هايی را که نمايندگان آنها مشکلات جهان را بررسی می کنند، خوش آمد بگويد. ما از طريق روسای جمهور و نخست وزيران آنها به مردم زامبيا، مالاوی و مالت تبريک گفته، و اميدواريم که اين سه کشور از آغاز به کشورهای گروه عدم تعهد، که عليه امپرياليسم، استعمار، و نواستعمار مبارزه می کند، بپيوندند.
ما همچنين مايليم به رياست اين مجمع تبريک بگوييم، ارتقاء ايشان به اين مقام از اهميت ويژه ای برخوردار است و نشانگر اين مرحله جديد از پيروزی های چشمگير مردم آفريقاست که تا چندی پيش در انقياد نظام استعماری امپرياليسم به سر می بردند، نشانگر پيروزی خلق هايی که اکثر آنها امروز در نتيجه اعمال مشروع حق تعيين سرنوشت خود، شهروندان دولت های مستقل شده اند. آخرين ساعت نواستعمار فرارسيده است و ميليون ها سکنه آفريقا، آسيا و آمريکای لاتين برای ديدار يک زندگی جديد، و بدست گرفتن حق نامحدود تعيين سرنوشت خود و برای توسعه مستقل ملت های خود بپا خاسته اند.
آخرین لحظات زندگی ارنستو چه گوارا
Che Guevara’s Last Moments and Death
.سخنرانی در کنگرهی اتحادیهی جهانی معماران
.
رفقا، دانشجویان و پروفسورهای معماری از سراسر جهان!
موظفام – همانطور که در کوبا میگوئیم – از این کنفرانس یک جمعبندی ارائه دهم. یعنی، این کنفرانس جهانی دانشجویان را با چند کلمه پایان دهیم.
در ابتدا باید به نادانی مخوف در این عرصه اعتراف کنم. این نادانی تا به آن جاست که حتی غافل بودم از این که این کنفرانس جهانی دانشجویان غیرسیاسی است و نمیدانستم که سخن بر سر کنفرانسی است که وابسته به اتحادیهی جهانی معماران جهانی میباشد.با وجود این – به عنوان انسانهای سیاسی یعنی به عنوان دانشجویانی که بهطور اکتیو در زندگی کشور خود شرکت و فعالیت دارند –
و علاوه بر این به استناد متن قطعنامههای شما (چون قطعنامههای شما بسیار سیاسی است) میخواستم در آغاز سخنرانی بگویم که با این قطعنامهها توافق کامل دارم. زیرا این قطعنامهها به نظرم منطقی میرسند و نه تنها انقلابی است بلکه علمی نیز هست. بهتر است گفته شود علمی و انقلابی است میخواستم سخنرانی کوتاهی را ایراد کنم. البته اگر شما مایل به شنیدن سخنرانی کوتاهی باشید. واقعاً نمیدانم که آیا سخنگفتن در مورد مسائل سیاسی اینک لحظهیی مناسبی هست یا نه. در هر صورت شما هستید که باید در این مورد تصمیم بگیرید. از تکنیک اطلاع زیادی ندارم. خوب، حال که چنین است
.سخنرانی در حضور هیئت نمایندگان اعزامی جبههی رهائیبخش ملی ویتنام جنوبی و سفیر جمهوری دمکراتیک ویتنام در کوبا
رفقای جبههی رهائیبخش ویتنام جنوبی و سفیر جمهوری دمکراتیک ویتنام!
حکومت انقلابی و حزب واحد انقلابی کوبا به من مأموریت دادهاند که به نام حکومت و حزب واحد انقلابی و به نام خلق کوبا مراسم احترام خویش را به جبههی رهائیبخش ویتنام جنوبی که اینک مصادف با سومین سالروز تأسیس آن است، ابراز دارم.
مبارزهی خلق ویتنام مدتی است که ادامه دارد. این را همانطور که
قرارداد ژنو تصویب کرده است، امکان ندارد خلق ویتنام را بهطور مصنوعی به دو بخش مجزا از یکدیگر تقسیم نمود. خلق ویتنام مبارزهی رهائیبخش طویلالمدت خویش را هنگامی آغاز کرد که سراسر ویتنام به امپراطوری استعماری فرانسه تعلق داشت و هندوچین نامیده میشد.در اواسط سال 1954 – درست همزمان با سقوط تنها حکومت دموکراتی که در قارهی ما وجود داشت، گواتمالا – خبر پرافتخار پیروزی ارتش تودهای ویتنام در دین بین فو به ما رسید. خبر پیروزی پرافتخار، شیپور هوشیارباشی بود که در گوش امپریالیستها به صدا درآمد و آنها را به خود آورد.